loading...
به روز ترین وب سایت سرگرمی و تفریحی
mohammaad بازدید : 18 شنبه 03 اسفند 1392 نظرات (1)

یه پسر خوب کمتر با این جمله مواجه میشود "مشتری گرامی دسترسی شما به این سایت مقدور نمی باشد".

یه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نمیره.

یه پسر خوب عکس الکسندر گراهام بل رو قاب نمیکنه بزنه تو اتاقش.

یه پسر خوب پشت چراغ قرمز با دیدن یه خانم ردیف چشماش مثه چراغهای فولکس نمیزنه بیرون.

یه پسر خوب روزی چند بار به سازندگان یاهو مسنجر لعنت میفرسته.

یه پسر خوب سر کلاس تا شعاع 3 متریِ هیچ خانمی نمیشینه.

یه پسر خوب وقت برگشتن به خونه ماشینش بوی ادکلن زنونه نمیده.

یه پسر خوب هیچ وقت پای تلفن از این کلمات استفاده نمیکنه: "ساعت چند" "کی میای" "کجا" "دیر نکنی".

یه پسر خوب وقتی میاد خونه قرمزی رژ در هیچ نقطه از صورتش مشاهده نمیشه.

یک پسر خوب زمانی که کسی میخواهد از عرض خیابان عبور کند تعداد دنده را از 1 به 4 ارتقاء نداده و قصد جان عابر را نمیکند.

یک پسر خوب زمانی که یک دختر خانم راننده میبیند ذوق زده نشده و در صدد عقده ای بازی بر نمی آید.

یک پسر خوب که ژیان سوار میشود روی بنز همسایه با سوئیچ ماشین نقاشی نمیکشد.

یک پسر خوب زمانی که تصادف میکند همانند قبائل زامبی وحشی بازی در نمی آورد.

یک پسر خوب هر روز بعد از کلاس درس به نمایندگی از راهداری و شهرداری خیابانهای شهر را متر نمیکند.

یک پسر خوب به محض دیدن یک دختر خانم متین با شلوار برمودا و مانتو تنگ کوتاه و شال باز دهانش به سان آبشار و چشمانش همانند چشمان وزغ نمیشود.

یک پسر خوب دکمه های پیراهنش را از یک متر زیر ناف تا زیر چانه کاملا بسته و با سنجاق قفلی محکم میکند.

یک پسر خوب به محض دیدن دختر همسایه رنگش لبوی شده و چشمش را به آسفالت میدزود.

یک پسر خوب روزی 10بار هوس بردن نذری به دم در خانه همسایه که تصادفا دختر دم بخت دارند را نمیکند.

یک پسر خوب بیشتر از 5 دقیقه در دستشوئی نمیماند - نکته کنکوری.

یک پسر خوب 5ساعت در حمام آهنگ جواد یساری نخوانده وبرای همسایگان آلودگی صوتی ایجاد نمیکند.

یک پسر خوب اگر درد عشق گرفت در کوی و برزن عرعر عشق نکرده و آبروی خانوادگی خود را نمیبرد.

یک پسر خوب به جای اینکه پول خود را در باشگاه بیلیارد و گیم نت و غیره دور بریزد بهتر است حساب آتیه جوانان باز کند و به فکر 1000 سالگی خود باشد.

یک پسر خوب همواره به اسم خود افتخار میکند و به هر کس که میرسد نمیگوید که بجای اصغر به او رامتین و آرش و ... بگویند.

یک پسر خوب در اثر دیدن افراد غرب زده جو گیر نشده و لحاف کرسیه قرمز خال خال یشمی را به پیراهن تبدیل نکرده و سر زانو خود را جر نمیدهد.

یک پسر خوب سر سفره دست به چیزی نمی زند تا همه سیرو پر از سر سفره بلند شوند و بعد شروع به غذا خوردن می نماید.

یک پسر خوب تقاضای وسایل نامربوطی از قبیل موبایل را از خانواده ندارد.

یک پسر خوب در صورتی که با نامزد خود بیرون رفت و کسی به خانم متلک گفت فورا با پلیس 110 تماس حاصل می کند.

یک پسر خوب برای احیای حقوق خود از از زور بازو استفاده نکرده و کلمات رکیک مانند خر و الاغ به کار نمیبرد.

یک پسر خوب از معاشرت با دوستان بسیار خودمانی که عادت به بیان شوخی های نا مربوط از قبیل حراج لفظی عمه و همچین خواهر مادر هستند امتناع میکند.

یک پسر خوب همانند خاله زنکها تلفن را قورت نداده و سالی به 12 ماه دهانش بوی تلفن نمیدهد.

یک پسر خوب هر صدایی از قبیل قار و قور شکم اهل خانه را با صدای تلفن اشتباه نگرفته و 1متر به بالا نمیپرد.

یک پسر خوب برای بیرون رفتن از خانه 1 ساعت جلوی آئینه نایستاده و بزک نمیکند.

یک پسر خوب در جشنهای فامیلی جو گیر نشده و نمیرقصد تا ابروی کل خاندان رابر باد دهد.

یک پسر خوب در مهمانی های خانوادگی نوشدنی های غیر مجاز از قبیل ماءالشعیر را تنها با رضایت نامه رسمی و کتبی پدر محترم استعمال میکند.

یک پسر خوب هر زمان که عشقش کشید با زیر شلواری کردی چین پیلیسه دار و یا شرت مامان دوز و رکابی همانند قورباغه به وسط کوچه نمیپرد.

یک پسر خوب تنها برای رضای خدا و کاهش بار سنگین ترافیک و حمل و نقل درون شهری و برون شهری هر کجا که دختر خانم یا خانمی را در رده سنی 15 تا 25 سال دید سوار کرده و به مقصد می رساند.

 

یک پسر خوب تا به حال مشاهده نشده.

mohammaad بازدید : 10 شنبه 03 اسفند 1392 نظرات (0)

جدایی ها

مارا از همان کودکی به جدایی ها عادت دادند...

همان جایی که روی تخته سیاه نوشتند: خوب ها / بدها !


 

 

شیخ به پاره ای از مریدانش دستور داد تا برای رسیدن به صبر، چهل روز در بیابان معتکف بشدندی، مریدان شوریده حال شدندی و از شیخ پرسیدندی که یا شیخ، راه دیگری هم برای به دست آوردن صبر موجود باشد؟ شیخ فرمود آری یک ساعت استفاده از اینترنت پر سرعت ایران

مریدان همی نعره ای کشیدندی و راه بیابان پیش گرفتندی...

 


 

انکار نکنید همتون حداقل یه بار تو بچگی‌ در یخچال رو آرم میبستین از لای درش به زور نیگا میکردین ببینین کی‌ چراغش خاموش می‌شه !

 

به سلامتی مادر...

 

که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی که از اون غذا دوس نداره مادره... 

mohammaad بازدید : 21 شنبه 03 اسفند 1392 نظرات (0)

چندی است که در سرم تکاپویی هست

آشفتگی و شور و هیاهویی هست

چندی است که سخت از خودم می ترسم

در جیب کتم همیشه چاقویی هست


شایدباشم.......شایدهم همین الان برم...فقط برام دعاکنید...باشم...
اعصابم هم زيرصفره ...........ازدودروغ بدم مياد.....عشق وعاشقي ......تجربه هم نداشتم......

mohammaad بازدید : 17 شنبه 03 اسفند 1392 نظرات (0)

با معجزه ای کاش دلم جا بخورد

کمتر به خودش بپیچد و تا بخورد

در دستم اگر عصای موسی باشد

می گویمش این گرسنگی را بخورد

mohammaad بازدید : 15 شنبه 03 اسفند 1392 نظرات (0)

در کنار خطوط سیم پیام                        خارج از ده ، دو کاج ، روییدند

سالیان دراز ، رهگذران                         آن دو را چون دو دوست ، می دیدند

روزی از روزهای پاییزی                           زیر رگبار و تازیانه ی باد


یکی از کاج ها به خود لرزید                   خم شد و روی دیگری افتاد


گفت ای آشنا ببخش مرا                      خوب در حال من تامّل کن


ریشه هایم ز خاک بیرون است               چند روزی مرا تحمل کن


کاج همسایه گفت با تندی                       مردم آزار ، از تو بیزارم


دور شو ، دست از سرم بردار                   من کجا طاقت تو را دارم؟


بینوا را سپس تکانی داد                        یار بی رحم و بی محبت او

سیم ها پاره گشت و کاج افتاد                بر زمین نقش بست قامت او


مرکز ارتباط ، دید آن روز                         انتقال پیام ، ممکن نیست


گشت عازم ، گروه پی جویی                  تا ببیند که عیب کار از چیست


سیمبانان پس از مرمت سیم                   راه تکرار بر خطر بستند

 


یعنی آن کاج سنگ دل را نیز                    با تبر ، تکه تکه ، بشکستند..

mohammaad بازدید : 21 شنبه 03 اسفند 1392 نظرات (0)

وقتی بابعضی مردم و اطرافیانم در مورد ذهنیت اونها از یک مملکت آزاد صحبت می کنیم به این

نتیجه می رسم که متاسفانه بیشتر ما آزادی و مملکت آزاد رو در چیزهائی مثل زیر می دونیم:

1.گذشتن از چراغ قرمز 2. مردها با شلوارک و زنها با ... تو خیابون راه برن. 3. از هرکی بدت میاد

یه تف تو صورتش بندازی و وسط خیابون یه مشت نثارش کنی.(تازه بعضیها رو دیدم که وقتی با

یکی مشاجره می کنه میگه: حیف که قانون مملکتون ...میه وگرنه میدونم باهات چیکار می

کردم.) 4. صدای ساب سی دی ماشینو بذاری تو 100 و 4تا شیشه رو بدی پائین. 5. ... اصولا

آزادی تو مملکت یعنی این که ما آزاد باشیم نظراتمونو در جامعه ارائه بدیم. آزادی یعنی اینکه پاپ

دوست داری؟ تو جامعه داشته باشی. رپ دوست داری و بری کنسرتشو مثلا تو شهر شیراز یا

تبریز یا هر شهری که توشی ببینی. میخوای بری مسجد بسم الله. میخوای بری میخونه

الحمدلله. خلاصه اینکه اونی باشی که میخوای نه اونی که میخوان. ولی... در کنار این آزادی

یک حیطه بسیار مهم رو از یاد نباید برد: می بخور منبر بسوزان مردم آزاری نکن    

mohammaad بازدید : 16 شنبه 03 اسفند 1392 نظرات (0)

من حسودم!

من حتي ... " به مولكولهاي هوا هم حسادت مي كنم!" آه كه چه بي مهابا تو را لمس ميكنند!

 









...
mohammaad بازدید : 16 شنبه 03 اسفند 1392 نظرات (1)

الفبا از پ ، و ، ل شروع میشه ،بابا دیگه آب نمیده چون اداره آب و فاضلاب آب رو قطع کرده ،دهقان فداکار پیر شده و

دنبال چندر غاز مستمری از این اداره میره تو اون اداره، مرغا هورمون خوردن وخروس شدن، خروسا مامانی شدن

برای مرغا عشوه میان و ناز میکنن، سن ازدواج مرغا بالا رفته دیگه تخم نمی کنند،چوپان دروغگو عزیز شده و کلی

طرفدار داره، شنگول و منگول بزرگ شدن و گرگ شدن. مامانشونم دو سه روزیه رفته تایلند گیساشو ببافه، دارا و

سارا رفتن فرانسه کبابی باز کردن، کوکب خانم رفته یه ماکروفر سامسونگ خریده و دیگه حوصله مهمونداری رو نداره

و جواب تلفن رو هم نمیده، کبری موهاشو مش کرده و تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه، روباه و کلاغ دستشون تو

یه کاسست، حسنک گوسفنداشو فروخته و پیکان خریده مسافرکشی می‌کنه، آرش کمانگیر معتاد شده و دیگه

سنگ هم نمی تونه پرت کنه، شیرین، خسرو و فرهاد رو پیچونده و با دوست پسرش رفته اسکی، رستم و

اسفندیار اسباشونو فروختن و موتور خریدن میرن کیف قاپی،پتروس از بس با دوست دختراش چت کرده انگشت

درد گرفته و


دیگه نمی تونه انگشتشو بکنه تو سوراخ سد، خانواده آقای هاشمی دیگه بنزین ندارن برن مسافرت در ضمن دل خوشی هم از راه و سفر ندارن چون آخرین باری که تو راه گوشت کبابی خریدن ...چوپان دروغگو گوشت خر بهشون فروخته...

mohammaad بازدید : 12 شنبه 03 اسفند 1392 نظرات (0)

تور هشت روزه مالزی ویژه ایام محرم! مملکته داریم؟

 

اون‌طرف هواپیماهای ما رو راه نمی‌دن، این‌طرف هواپیماها به مقصد نمی‌رسن. مملکته داریم؟

دانشگاه می‌زنن شروع سال تحصیلی یک مهر، استاداش بیست مهر میان، دانشجوهاش یه ماه بعدش! مملکته داریم؟

نماز جمعه مون تو دانشگاهه و نمایشگاه کتابمون تو مصلی...مملکته داریم؟

 


ساعت چهارصبح چراغ‌قرمز صدوسی‌و‌هفت ثانیه! مملکته داریم؟

 

هر بلای طبیعی که سر خارجی‌ها بیاد عذاب الهیه، ولی هر بلای طبیعی که سر ایرانی‌ها بیاد امتحان الهی! مملکته داریم؟

 

اتوبوس‌مون با یه اتوبوس دیگه تصادف کرده، مسافرای اتوبوس با مسافرای اون یکی اتوبوس جروبحث و زدوخورد می‌کنن! مملکته داریم؟

mohammaad بازدید : 10 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

مغز انسان پر کارترین جای بدنه اون همه 24 ساعت روز و همه 365 روز سال و کار میکنه کار اون

 

از لحظه تولد آغاز میشه و فقط وقتی متوقف میشه که ما وارد سالن امتحانات میشیم

mohammaad بازدید : 9 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

مغز انسان پر کارترین جای بدنه اون همه 24 ساعت روز و همه 365 روز سال و کار میکنه کار اون

 

از لحظه تولد آغاز میشه و فقط وقتی متوقف میشه که ما وارد سالن امتحانات میشیم

mohammaad بازدید : 18 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

مادر: پسرمون شام نخورده، خاک به سرم حتما معتاد شده

پدر: نه بابا، حتما بیرون یه چیزی با این دخترا کوفت کرده

و کسی ندانست كه من هیچ وقت بادمجون دوست نداشتم!

mohammaad بازدید : 14 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (1)

رو ديوار دبيرستان دخترانه نوشته شده بود : " نوشتن هرگونه متن و آگهي

تبليغاتي منع قانوني دارد "

زيرش با اسپري , بزرگ نوشته بودن : " دوستت دارم فلاني , حتي اگه منع  

                                     قانوني داشته باشه "قلب

mohammaad بازدید : 21 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

براي خوردن، منتظر عشقشان نمي شوند . . .

براي ورود به آغـــــل، از عشقشان سبقت مي گيرند . . .

هــنگام استراحت، جاي عشقشان را تصرف مي كنند . . .

چقـــــدر گـــــوســـــفــــنـــــد ها آشـــــنا هـــــستند 

>>

mohammaad بازدید : 14 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

می گویند روزی شیطان تصمیم گرفت که از کار خود دست بکشد، بنابراین اعلام کرد که می خواهد ابزارش را به قیمتی مناسب به فروش بگذارد. پس وسایل کارش را به نمایش گذاشت که شامل خودپرستی، نفرت، ترس، خشم، حسادت، شهوت، قدرت طلبی و غیره می شد.
اما یکی از این ابزار، بسیار کهنه و کار کرده به نظر می رسید و شیطان حاضر نبود که آن را به قیمت ارزان بفروشد. کسی از او پرسید : این وسیله گران قیمت چیست؟ شیطان گفت:این نومیدی و افسردگی ست.
پرسیدند : چرا این همه گران است؟
شیطان گفت : زیرا این وسیله برای من بیش از این ابزار دیگر مؤثر بوده است. هرگاه سایر وسایلم بی اثر می شوند، تنها با این وسیله می توانم قلب انسان ها را بگشایم و کارم را انجام دهم. اگر بتوانم کسی را وادارم که احساس ناامیدی، یأس، دلسردی، مطرود بودن و تنهایی کند، می توانم هرچه که می خواهم با او بکنم. من این وسیله را روی همه ی انسان ها امتحان کرده ام و به همین دلیل این همه کهنه است.

 


mohammaad بازدید : 15 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (1)

«بابا جون؟» 


«جونم بابا جون؟» 

«اين خانمه چرا با مانتو خوابيده؟» 

«خب... خب... خب حتما اينجوري راحتتره دخترم.» 

«يعني با لباس راحتي سختشه؟» 

«آره ديگه، بعضيها با لباس راحتي سختشونه!» 

«پس چرا اسمشو گذاشتن لباس راحتي؟» 

«.......هيس بابايي، دارم فيلم ميبينم.» 

« باباجون، كم آوردي؟!» 

«نه عزيزم، من كم بيارم؟ اصلا هر سوالي داري بپرس تا جواب بدم.» 

«خب راستشو بگو چرا اين خانمه با مانتو خوابيده بود.» 

«چون خانم خوبيه و حجابشو رعايت ميكنه.» 

«آهان، پس يعني مامان من خانم بديه؟» 

«نه دخترم، مامان تو هم خانم خوبيه.» 

پس چرا بدون مانتو ميخوابه؟» 

«خب مامانت اينجوري راحتتره.» 

«اون آقاهه هم چون ميخواسته حجابشو رعايت كنه با كت و شلوار خوابيده بود؟» 

«نه عزيزم، اون چون خسته بود با لباس خوابش برد.» 

«پس چرا خانمش كه خيلي هم خانم خوبيه بهش كمك نكرد لباسشو در بياره؟!» 

«چون ميخواست شوهرش روي پاهاي خودش بايسته.» 

«واسه همينه كه شما نميتونيد روي پاهاي خودتون بايستيد؟» 

«عزيزم مگه تو فردا مدرسه نداري؟» 

«داري ميپيچوني؟» 

«نه قربونت برم عزيزم، اما يه بچه خوب كه وسط فيلم اينقدر سوال نميپرسه؛ باشه عسل بابا؟» 

«اما من هنوز قانع نشدم.» 

«توي اين يك مورد به مامانت رفتي؛ خب بپرس عزيزم.» 

«چرا باباها توي تلويزيون هميشه روي مبل ميخوابن؟» 

«واسه اينكه تختخوابشون كوچيكه، دو نفري جا نميشن.»

«خب چرا يه تخت بزرگتر نميخرن؟» 

«لابد پول ندارن ديگه.» 

«پس چرا اينا دوتا ماشين دارن، ما ماشين نداريم؟» 

«چون ماشين باعث آلودگي هوا ميشه، ما نخريديم عزيزم.» 

«آهان، 
يعني آدما نميتونن همزمان دوتا كار خوب رو با هم انجام بدن؛ اون آقاهه و 
خانومه كه حجابشون رو رعايت ميكنن، باعث آلودگي هوا ميشن، شما و مامان 
كه باعث آلودگي هوا نميشين حجابتون رو رعايت نميكنين؛ درست گفتم بابايي؟» 


«آره دخترم، اصلا همين چيزيه كه تو ميگي، حالا ميشه من فيلم ببينم؟» 

«باشه، 
ببين بابايي اما تحت تاثير اين فيلمها قرار نگيري بري ماشين بخريها، به 
جاش برو به مامان ياد بده حجابشو موقع خواب رعايت كنه كه تو اينقدر موقع 
جواب دادن به سوالاتم خجالت نكشي

mohammaad بازدید : 566 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

صبحی مادری برای بیدار کردن پسرش رفت.

 

مادر: پسرم بلند شو. وقت رفتن به مدرسهاست.

 

پسر: اما چرا مامان؟ من نمی خوام برممدرسه.

 

مادر: دو دلیل به من بگو که نمی خوای بریمدرسه.

 

پسر: یک که همه بچه ها از من بدشون می یاد. دو همهمعلم ها از من بدشون می یاد.

 

مادر: اُه خدای من! این که دلیل نمی شه. زود باش توباید بری به مدرسه.

پسر: مامان دو دلیل برام بیار که من باید برممدرسه؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
مادر: یک تو الآن پنجاه و دو سالته. دوم اینکه تو مدیر مدرسه هستی
mohammaad بازدید : 15 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

از مردم دنیا سوال جالبی پرسیده شد و هیچ کس جوابی نداد! سؤال از این قرار بود: نظر خودتان را راجع به راه حل کمبود غذا در سایر کشورها صادقانه بیان کنید؟ و جالب اینکه کسی جوابی نداد چون در آفریقا کسی نمی دانست 'غذا' یعنی چه؟ در آسیا کسی نمی دانست 'نظر' یعنی چه؟ در اروپای شرقی کسی نمی دانست 'صادقانه' یعنی چه؟ در اروپای غربی کسی نمی دانست 'کمبود' یعنی چه؟ و در آمریکا کسی نمی دانست 'سایر کشورها' یعنی چه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

mohammaad بازدید : 13 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

بازهم تنهای تنهایم ...
آلوده از سختی سکوت...
نالانم از دردهایی که باعث آنها سادگیم بود...
خدا داند که من هرچه داشته ام در سکوت با او نجوا کردم ...
ولی تو مرا با تصوراتت محکوم کردی ...
باشد، باشد تا افتاب بداند

که تنهایی سهم من میشود و بس..

mohammaad بازدید : 19 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

از خدا پرسید : اگر در سرنوشت ما همه چیز را از قبل نوشته ای، آرزو کردن چه سود دارد؟

خداوند خندید و گفت : شاید در سرنوشتت نوشته باشم " هرچه آرزو کرد
mohammaad بازدید : 15 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

خارپشتی شده‌ام

که تیغ‌‌هایش
دنیای امنی برایش ساخته
اما
حسرت نوازشی عاشقانه
تا ابد
          بر دلش مانده است                

mohammaad بازدید : 13 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

اس ام اس اومده:

"هم میهنان عزیز؛ محصولات لبنی میهن فقط با آرم میهن عرضه میشود"


آخه نه که ما فکر میکردیم با آرم شبکه 3 عرضه میشه :))))))

mohammaad بازدید : 16 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

مراحل درس خوندن من :

خوابیدن روی جزوه

گرفتن مشکلات و نواقص گل های قالی

جمع کردن آشغال های ریز و درشت اطراف زمین

خاک گیری گوشه های موبایل

گرفتن چندین عکس با گوشی از خودم در حالت های مختلف ژست درس خوندن

اس ام اس بازی با بچه های كلاس که هر کدوم چه قدر درس خوندن

خوندن یادگاری های جزوه که رفقا سرکلاس نوشتن

به فحش کشیدن استاد و فک و فامیل هاش

و در آخر هم خسته شدم و رفتم یه چیزی بخورم...!! 

mohammaad بازدید : 17 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

روزی از آیت الله بهجت پرسیدند : کتابی در زمینه اخلاق معرفی کنید
فرمودند:
لازم نیست یک کتاب باشد یک کلمه کافیست که بدانی "خدا " می بیند..

 میگم که ما آدم ها دیگه چه جور موجوداتی هستیم که در وقت گناه از یه بچه شرم می کنیم اما از خدا که همیشه شاهد ماست شرم نمی کنیم ؟

خدا خودشم در خلقت ما مونده که چی آفریده

بی خود نیست که ابلیس به ما سجده نکرد . نگو که نامرد می دونسته بعد ها قراره چه خرابکاری هایی بکنیم .

mohammaad بازدید : 9 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (3)

شش سال اول زندگی:
- گریه نکن
- شیطونی نکن
- دست تو دماغت نکن
- تو شلوارت پی پی نکن
- مامانت رو اذیت نکن
- روی دیوار نقاشی نکن
- انگشتت رو تو پریز برق نکن
- شب ها تو جات جیش نکن
- با اون پسر بی تربیته بازی نکن
- اسباب بازی ها رو تو دهنت نکن

.

 

.
دوره دبستان:
- موقع رفتن به مدرسه دیر نکن
- پات رو تو جامیزی نکن
- ورق های دفترت رو پاره نکن
- مدادت رو تو دهنت نکن
- تخته پاک کن رو خیس نکن
- حیاط مدرسه رو کثیف نکن
- گچ رو پرت نکن
- تو راهرو سرو
صدا نکن
.
.
دوره راهنمایی:
- ترقه بازی نکن
- تو کوچه فوتبال بازی نکن
- با مامانت کل کل نکن
- اتاقت رو شلوغ نکن
.
.
دوره دبیرستان:
- با کامپیوتر بازی نکن
- تقلب نکن
- با دوستات موتورسواری نکن
- عصرها دیر نکن
- با دختر همسایه صحبت نکن
- با بابات دعوا نکن
- مردم آزاری نکن
- نصف شب سر و صدا نکن
- وقتت رو با مجله تلف نکن

دوره دانشگاه:
- سر کلاس درس غیبت نکن
- با دختر همسایه دل و قلوه رد و بدل نکن
- خیابون ها رو متر نکن
- تو سیاست دخالت نکن
- شب برای شام دیر نکن
- با مامور پلیس کل کل نکن
- چراغ قرمز رو عشقی رد نکن
- موبایلت رو Reject نکن
- حذف پزشکی نکن
- آستین کوتاه تنت نکن
- همه رو دودره نکن
.
.
دوره سربازی:
- موهات رو بلند نکن
- روت رو زیاد نکن
- از اوامرسرپیچی نکن
- فرار نکن
- با اسلحه شوخی نکن
- غیبت نکن
- به آینده فکر نکن
- درگیری ایجاد نکن
- به فرمانده بی احترامی نکن
.
.
دوره شوهر بودن:
- با زنت شوخی نکن
- زنت رو با دختر شمسی خانوم مقایسه نکن
- با دوستانت الواتی نکن
- تو فیــ ـس بوک خودت رو مجرد معرفی نکن
- موبایلت رو قایم نکن
- از عکس های قبل از ازدواجت نگهداری نکن
- پولت رو خرج دوستات نکن
- رفتار دوران مجردی رو تکرار نکن
- بدون اجازه زنت هیچ کاری نکن
.
.
دوره پدر بودن:
- بچه رو تنبیه نکن
- به بچه بی توجهی نکن
- به بچه توهین نکن
- بچه رو از بازی منع نکن
- بچه ت رو کتک نزن
- بچه دختر شمسی خانومو تشویق نکن
- بچه رو محدود نکن
- به
مادر بچه بی توجهی نکن
- بچه رو به هیچ چیز مجبور نکن
.
.
دوره پیری:
- برای بچه ها مزاحمت ایجاد نکن
- نوه هات رو لوس نکن
- با پیرزن های دیگه حرف نزن
- هوس جوونی نکن
- از رفتن به خانه سالمندان احساس نارضایتی نکن
- لباس شاد تنت نکن
- به بیوه شدن دختر شمسی خانوم توجه نکن
- تو وصیتنامه، هیچکس رو فراموش نکن
- به هر کی رسیدی، نصیحت نکن
.
.

mohammaad بازدید : 13 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

درزمان رضاخان وباتوجه به این که حکومت دیکتاتوری او لکه ننگی درتاریخ معاصر ایران به حساب می آید ودرپی ظلم وزور وستمی که بر تمام مردم ایران والخصوص مردم محروم ایلام که درتمام جوانب محروم بود روا داشت دیگر کاسه صبر مردم ایلام لبریز شد وازطریق های  مختلف اعتراض خود را به پایتخت اعلام نمودن که متاسفانه ثمره ای نداشت ومردم ایلام این بار بصورت خودجوش ازتمام ایلات مختلف ازجمله : ملکشاهی ، شوهان ، خزل ، دهبالائی ، کلاه پهن و ارکوازی با تمام قوا وبه صورت نیمه مسلح به طرف مرکز استان یعنی شهرایلام هجوم آوردن ودر اولین اقدام ودرمرکز شهر باهماهنگی کامل وبامشورت سران قبایل ازجمله والی ابولقداره تصمیم  بزرگی گرفته شد که تمام مردم رامسلح کنن وبه طرف پایتخت (تهران )  حرکت کنند دراین میان ازشهرهای کرمانشاه واسلام آباد پیغام آمد که ما از قیام شما حمایت می کنیم که این امرباعث شد که مردم با اقتدار بیشتری به قیام خود ادامه دهند وازشهر چوار گذشته وبطرف ایوان حرکت نمودن دراین فواصل خبر قیام مردم ایلام به حکومت مرکزی رضاخان رسید ورضاخان از طریق نیروهای وابسته به خود که درمیان خاندان ایوانی وجود داشتند به مقابله برخواستند تا ارتش رضاخان برای مقابله آماده حرکت کنند . جنگ اصلی میان مردم ایلات وقشون رضاخان در منطقه ای درچوار بنام تنگه رنو درگرفت . که باتوجه به این که مردم اطلاعات کافی ازمنطقه داشتن دربلندی های گردنه رنو مستقر شدند ودراین میان یکی از سران ایل ارکوازی بنام اسکندر رشیدی که سابقه خیلی زیادی در جنگ های چریکی و نامنظم داشت واز فرماندهان کنونی این قیام به حساب می آمد وبا از طرف دیگر که این جنگ درمنطقه ایشان که قلمرو املاک او به حساب می آمد در گرفته بود مسلط به تمام نواحی –مناطق  و گردنه ها و راه های مخفی بود با عده ای از نیروهای زبده  این قیام بصورت مخفیانه به جمع آوری اطلاعات در مورد قشون رضاخان پرداخت . درشروع جنگ باتوجه به روحیه جنگندگی مردم ایلات ونیت پاک آن ها برای سرنگونی حکومت رضاخان درگیری شدیدی درنواحی تنگه رنو درگرفت که با درایت و فرماندهی اسکندر رشیدی تلفات سنگینی به دشمن وارد نمودن و اسلحه و مهمات زیادی به غرامت گرفتن وقشون رضا خان را تا روستای سراب ایوان به عقب راندند . در غروب همان روز مرحوم اسکندر رشیدی با تعدادی از افراد تحت فرمان خود که تعداد شان 18نفر بود از راه مخفی که خود سال ها از آن تردد نموده بود وهرکسی باآن راه آشنا نبود جهت غافل گیرنمودن دشمن حرکت نمود وحوالی بعد از نصف شب به مقر گردانی از لشکر دشمن رسید                                                   ( درراه صعب العبوری که آمده بود تمام نیروهای همراهش موفق نشدن از آن بیراهه عبور کنن در نتیجه با اندک افرادش به محل مورد نظر رسید )                به گفته شخص مرحوم اسکندر رشیدی که در خاطراتش بارها وبارها این موضوع را تعریف کرده بود آمده است که هنگام رسیدن به آن جا تمام سربازان و فرماندهان آن گردان بدلیل خستگی جنگ آن روز در خواب بودن ایشان تعریف می کند که به دوستانم گفتم نامردی است که این ها رادر خواب بکشیم در نتیجه باصدای بلند سوزه ای کشیدم وتمام سربازان بیدار شدن وآن موقع به آن ها شلیک کردیم وتمام آن ها را درآن  منطقه به هلاکت رساندیم و حوالی صبح خبر این پیروزی را به نیروهای خودی رساندیم وآن ها باشور شوق فراوان این پیروزی را چشن گرفتن واین موضوع باعث تقویت روحیه افراد ایلات شد                                                                  جنگ در روزدوم : به مرحله حساس خود رسید نیروی کمکی از استان های دیگر به کمک ارتش رضاخان آمد وبه گفته شاهدان آن قیام مانند مور و ملخ در دشت های ایوان وسراب به صف ایستادن درگیری در این روز به نفع ما نبود چراکه تعداد آن ها چند برابر ما بود و مجهز به تانک وتوپ بودن واز راه دور سنگرهای ما را مورد هدف قراردادن وزمانی که گلوله توپ ها به کوهی که ما درآن مستقربودیم برخورد می کرد سنگ وکلوخ که از کوه  ریزش می کرد باعث زمین گیر شدن نیروهای ما شد به هرطریق که بود آن روز را سپری کردیم وشب باز مرحوم اسکندر رشیدی واین بار همراهی تعداد اندکی به میان لشکر دشمن جهت  پاتک زدن از راه های ناهموار پرداخت که متاسفانه این بار دشمن هوشیار بود وتعدادی از همراهانم را زخمی وتعدادی را اسیر نمودن ولی من و دو سه نفر دیگراز معرکه گریختیم آن ها به مقر برگشتن ومن به بلندی های  کوه های همجوار رفتم این موضوع خیلی ناراحتم کرد وبانقشه ای حساب شده این بار گروهی از سربازان را غافل گیر کردم وتعدا د 21نفر از آن ها رابه هلاکت رساندم                 (این موضوع سال ها بعد از گذشت این جنگ توسط افراد خودی وحتی فرماندهان وقت لشکر رضاخان تعریف وتائید شد وهنوز هم بزرگان ایل ارکوازی که درآن جنگ به همراه مرحوم اسکندر حضور داشتن این رشادت و دلیمردی او را تحسیبن می کنند )                                                جنگ در روز سوم :  باتوجه به این که این مدت دو روز بود که با تمام قوا به مقابله دشمن پرداخته بودیم وهیچ گونه نیروی کمکی وتدارکاتی نداشتیم وبیشتر نیروها از فرط گرسنگی وتشنگی نای جنگ کردن نداشتن واز طرف دیگر مهمات مان تمام شده بود درهمان حوالی صبح عده ای از افراد ما کشته وعده ای هم زخمی و اسیر شدن وبقیه هم پای به فرار گذاشتن واین قیام به این ترتیب نا تمام ماند .                                                               پس از پایان جنگ هرکس به منطقه ای گریخت  عده ای به عراق رفتن عده ای به استان های همجوار فرار کردن ومرحوم اسکندر رشیدی به همراه خانواده خود به منطقه ای در مرز ایران وعراق گریخت کار شناسائی فرماندهان این قیام در دستور نیروهای ساواکی رضا خان قرار گرفت وباتوجه به اسناد ومدارک وشهودی که در این قیام رشادت های مرحوم اسکندر را دیده بودن دستور بازداشت و زندانی شدن او مورد تقاضا قرار گرفت ولی هیچ وقت نتوانستن او را دستگیر کنند ، در این مدت یکسال سختی ها ومشکلات زیادی ازجمله مایحتاج زندگی  خوراک وپوشاک وغیره  برای خانواده را کشید   پس از گذشت یکسال خبرآمد که دستور منع تعقیب او صادر گردیده است بدین ترتیب او به منطقه خود که همان حوالی شهر چوار می باشد برگشت پس از آن مرتبا درخواست عضویت در نظام دیکتاتوری رضاخان را دریافت  می کرد  ولی هربار آنرا رد می کرد وهیچ وقت زیر بارننگ عضویت در آن نظام نرفت وبعد از آن که از عضویت او نا امید شدن باز شروع به اذیت وآزاراو کردن و مرتبا او را زیر نظرداشتن وهر باری به بهانه ای منزل او را مورد  تفتیش قرار می دادن واسلحه وسایل ارزشی او را مصادره می کردن واین موضوع تا سرنگونی رضا خان وحتی تا  حکومت  محمدرضا شاه ادامه داشت ودر شروع انقلاب درخواست عضویت در بسیج عشایری را داشت که خانواده او به دلیل کهولت سن اجازه این کار را به او ندادن  ودر سن 93سالگی درسال 1369در گذشت .شیطان

mohammaad بازدید : 21 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

درزمان احمد شاه ودرپی حمله روسیه به ایران که مقصد اصلی روسیه کشور عراق بود با توجه به اینکه درآن زمان ایران فاقد قدرت نظامی دربرابر روسیه بود ارتش روسیه بدون هیچ گونه مقاومتی ازطرف ارتش  ایران ازشمال وارد ایران شد وازغرب که ایلام کنونی می باشد قصد خروج به سمت عراق راداشت که دراین مناطق باتوجه به  اینکه مردم بصورت قبیله ای وطایفه ای زندگی می کرند هجوم کشور روسیه راتحمل نکردن وبه صورت جنگ چریکی به مقابله با ارتش مجهزروسیه برآمدند که دراین میان مرحوم اسکندررشیدی که تمام مردم قبایل مختلف آنرا می شناختند و سابقه جنگ های نامنظم راداشت به صورت  داوطلب مردم را آماده مقابله باارتش روسیه کرد که درچند نقطه مختلف استان ایلام با آن ها درگیر وتلفات سنگینی رامتوجه ارتش روسیه نمود واین درحالی بود که مردم درآن زمان اسلحه های خیلی ابتدایی دردست داشتن درحالی که روسیه مجهزبه مدرنترین سلاح های آن زمان بود. مرحوم اسکندرکه فرماندهی قبایل رابرعهده داشت در خاطرات گذشته خود بارها به این جنگ اشاره نموده که چگونه بادل وجان ازناموس مردم دفاع نمود وچگونه ودرچه مواقعی درمناطق صعب العبور دشمن راغافلگیر نموده بود وغنائم زیادی ازجمله اسلحه وفشنگ فراوانی به دست آورد ودربین مردم توضیح نمود وبقیه مردم رامجهز نمود .

mohammaad بازدید : 20 پنجشنبه 01 اسفند 1392 نظرات (0)

سلام

من تو کار خرید وفروش قطعات کامپیوترم شما قیمت کنید هرجا دوست داری من به قیمت پایینتر واستون جور میکنم مخصوصا تو شهرستانها  با گارانتی اصلی فقط هم مارکهای معروف کار میکنم قیمتم قیمت تهران بازار اینم شمارم سودشم من از خودتون میگیرم فاکتور میفرستم سودشو خوتون درصدی بدید همچین شرایط هیچکس تو بازار نداره من محمد هاشمی

09192584898

09192584899

09376354465

دارم میگم هر جا دوست دارید  قیمت کنید مطمین باشی من شرکتم دارم

mohammaad بازدید : 11 پنجشنبه 01 اسفند 1392 نظرات (2)

سلام من محمدم اسم واقعیمم همینه بچه تهرانم خیلیم احساساتیم میدونید چیه من عاشقم عشقمم خیلی دوست دارم میدونید عشقم کیه مادرم  واسه مادراتون ارزش قایل بشید اون دوست دارمایی که به این واون میگید به مادراتون هم بگید به خدا مادر واجب تره 

دوست دارم مادر 

به افتخار همه مادرای ایران وایرانیقلب

درباره ما
به روز ترین وب سایت سرگرمی و تفریحی.امیدوارم لحظات خوشیو در این وبسایت داشته باشید.منتظر نظرات گرم و داغتون هستم.شاد باشید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    نظر شما درباره وب سایت ما چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 106
  • کل نظرات : 24
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 14
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 82
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 101
  • بازدید ماه : 243
  • بازدید سال : 892
  • بازدید کلی : 51,594